اي مرد و زن، اي جوان و كودك
اي نازتر از خودِ ملوسك
اي آن كه به نافِ پايتختي
يا ساكن روستا و شهرك
تبريزيِ خوب، نازِ زنجان
پروردهيِ نازِ شهر بابك
اي ساكنِ اردبيلِ زيبا
اي اهلِ اروميه، انارك
خوش باش كه فصلِ سرد در رفت
خورشيد زده به برف، پا تك
وقت است كه «چارشنبه سوري»
بر ما بزند دوباره چشمك
بايد كه تو، جيبِ خود بگردي
هم بشكني، اي عزيز! قلّك
از بانك بگير وام كافي
بردار برات و سفته و چك
از صبح برو به سمتِ بازار
همراهِ زن و دو- سه وروجك
از بهرِ پسر بخر ترقّه
هم بهرِ خانم كوچول، عروسك
بر قيمتِ جنسها نظر كن
رفتهست به عرش، عينِ موشك
شيريني و ميوه را رها كن
سنجد بخر و هويچ و پشمك
با چند لباس و كفش چيني
جيبِ تو شده تُهي، بلاشك
برگرد و پكر بيا به خانه
با اخم و سگرمه، همچو بختك
آويخته لوچه و لبِ تو
اندازهيِ متري وسه چارك
با صندليِ شكسته و ميز
با ياريِ نفت و گاز و فندك
روشن بكن آتشي به مطبخ
همراهِ خانم، سه- چار كودك
حالا بپريد از فرازش
با هم نه، عزيز بنده، تك تك
در وقتِ پريدن، هي بخوانيد:
«آتش! به من از تو باد سرخك
از من به تو نيز باد تقديم
يك عالمه رنگِ سردِ زردك!»
گر سوخت دماغ، تويِ بازار
اين بار بسوزد از تو، خشتك
اينك شده است بختتان باز
مانندِ دو پا و نوكِ لك لك!
در عيد، به خانهات بريزند
يك عدّه فاميل، مثلِ غلتك
بيپول به ديدنت بيايد
پولدار زند به تو پيامك
يك هفتهيِ بعد، خانه خاليست
مانده تلويزيونات فقط تك
پُر از پارازيت، ماهواره
هم ملّيِ آن گرفته برفك
با اين همه، شاد باش، عيد است
شادي بكن، همرهِ چكاوك
«آرش به تو ميكند سفارش
برخيز و به دست گير دُنبك
هي بشكن و قر بده، بجنبان
با عور و ادا، بخوان، عزيزك:
«درسايهيِ ايزد تبارك
عيد همگي بُوَد مبارك...»
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 135 تاريخ : شنبه 17 فروردين 1398 ساعت: 16:56