جمهوري آذربايجان تازه به استقلال رسده بود. كشوري كه اكثريت مردم آن مسلمان و شيعيمذهب بودند و نيز با درصد بسيار بالايي از مردمان ايران، به خصوص شمالغرب كشور، زبان و فرهنگ مشترك داشت.
طبيعي است كه در چنين شرايطي، رابطهها و رفتوآمدها بسيار ميشود و اهالي فرهنگ، شعر، ادب و هنر، بيشتر به رفتوآمد و ارتباط فرهنگي و هنري ميپردازند. از قرار معلوم، تصميم گرفته شده بود عدهاي از شاعران استانهاي شمالغرب كشورمان به جمهوري آذربايجان فرستاده شوند. اصولاً در چنين مواردي، بايد شاعراني از سبكها و ژانرهاي مختلف اعزام بشوند و در ضمن، هر كدام از آنان در سبك و رشتهي مربوط به خود قويترين باشند تا بتوانند فرهنگ ما را بهتر معرفي كنند و افتخار بيافرينند.
براي رسيدن به اين هدف، مسئولان فرهنگ كشور ما در سه استان ـ كه حال چهار استان شده ـ همهي جوانب فرهنگي، ادبي و هنري را در نظر ميگرفتند، ولي متاسفانه چنين نكردند و شاعراني را انتخاب كردند كه بعضيهايشان از حد متوسط نيز بسيار پايينتر بودند و تنها امتيازشان اين بود كه در ميان تعدادي غزل و قصيده، چند تا نوحه هم سروده بودند. در ميان آنان شخصي از اهالي يكي از شهرستانهاي آذربايجانشرقي بود كه از قوم و خويشهاي مدير روزنامهمان به شمار ميرفت.
اين شخص كشته مردهي مطرح شدن بود و به دليل بازنشستگي و داشتن اوقات فراغت زياد، اگر ميشنيد در آن سر دنيا قرار است چهار نفر شاعر جمع بشوند، به هر قيمتي و از هر طريقي كه شده خودش را به آنجا ميرساند تا از قافله عقب نماند. اين فرد از جمله كساني بود كه خودشان را «استاد» مينامند تا ...!
يكي از نورچشميها و مسافران اعزامي توسط ادارات، سازمانها و نهادهاي فرهنگي آذربايجانشرقي هم همين شخص بود. يك روز كه براي ديدن يكي از اقوام نزديك، به خانهشان در «جلفا» رفته بودم، يك باره ديدم شاعران استان ما در تلويزيون باكو شعر ميخوانند و پيش و پس از هر شعرخواني، يك معرفي و يك مصاحبه هم انجام ميشود.
نوبت به آن «استاد» رسيد. مجري تلويزيون باكو از او پرسيد كه سرودن شعر را از چند سالگي شروع كرده است. جناب استاد پاسخ داد كه از 45 سال پيش، به طور مرتب هميشه شعر ميگويد. اين بار مجري از تعداد كتابهاي شعر استاد پرسيد. آن جناب پاسخ داد كه هنوز هيچ كتابي از او منتشر نشده است. در اينجا بود كه مجري تلويزيون گفت كه حتماً در ايران «آزادي قلم» وجود ندارد، وگرنه چه طور ممكن است كه يك نفر براي 45 سال تمام، آن هم به طور مرتب شعر بگويد، اما هيچ كتابي منتشر نكند.
در اين مورد آن مجري خبر چندان تقصيري نداشت. بدون شك، او خيال كرده بود كه يك شاعر در 45 سال، حداقل بايد ميتوانست در هر سه سال، يك كتاب به چاپ برساند و حالا كه ميديد اين شخص كتابي منتشر نكرده، پيش خود فكر ميكرد لابد آزادي وجود ندارد. تقصير از آن «استاد» هم نبود. او شعرهايي ميسرود كه تنها بايد در محافل خصوصي و ميان دوستان خوانده شود تا آنان نيز از راه تعارف و نان قرضدهي، تعدادي «آفرين»، «احسنت»، «مرحبا» و... بگويند و دستي بزنند، بدون اينكه انتقادي كرده باشند. اين قبيل شعرها اگر به صورت كتاب دربيايند، به فروش نميروند و مدركي براي ضعف شاعر به شمار ميآيند.
جناب «استاد» كشته مردهي مطرح شدن و كسب شهرت بود و در آن مصاحبه نيز، ميخواست خودش را مطرح بكند، بدون اينكه بتواند حدس بزند كه ادعاهاي او موجب بروز سوءتفاهم خواهد شد.
نتيجهي ديگر و مهمتر اعزام نورچشميها آن شد كه اهل ادب در جمهوري آذربايجان، فرهنگ و ادب ما را «ضعيف» شناختند! نه استاد مقصر بود، نه مجري تلويزيون و نه اهل ادب در جمهوري آذربايجان، بلكه ...!؟
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:29