خاطرات حمید آرش آزاد،باز گذاشتن دست افراد در سوءاستفاده و ...؟

ساخت وبلاگ

شنيديم كه يكي از كاركنان با سابقه‌ي روزنامه مي‌خواهد همكاري‌اش را قطع بكند و برود.

فرداي آن روز، من را به اتاق آقاي مدير خواستند. رفتم و ديدم كه آن همكار و مدير روزنامه در اتاق حضور دارند. آقاي مدير به من دستور داد: «ببينيد آقاي «...» چه مي‌گويد و عين گفته‌هايش را در يك صفحه كاغذ تميز بنويسيد.»

آن همكار گفت: «از قول من بنويسيد كه به ميل خودم ترك كار مي‌كنم و همه‌ي حقوق، مزايا، بن‌هاي كارگري، حق و حقوق مربوط به پايان كار و همه چيز مربوط به همكاري با روزنامه از ابتداي آمدن تا امروز را گرفته‌ام و هيچ‌گونه طلب و ادعايي ندارم.»

حالت اين همكار، به طور كامل غيرعادي بود. مي‌شد حدس زد كه از چيزي ترسيده و نگران است. در زمان حرف زدن، اشك در چشمانش جمع شده بود و به زور از گريه خودداري مي‌كرد.

گفته‌هايش را روز كاغذ آوردم. جناب مدير به من دستور داد كه به عنوان شاهد ماجرا، نامم را زير ورقه بنويسم و امضاء بكنم. چون به چشم خودم نديده بودم كه پولي در آن ميان رد و بدل بشود، بنابراين نوشتم: «اينجانب «...»، فرزند «...»، از كاركنان روزنامه «...» گواهي مي‌دهم بر اينكه آقاي «...» در حضور من اقرار و اعتراف كرد كه كليه‌ي مطالبات و حق و حقوق قانوني خود را از مديريت روزنامه دريافت نموده و ديگر هيچ مطالبه و ادعايي نخواهد داشت.»

آن همكار رفت. در مورد رفتن ناگهاني او، بحث‌هايي ميان همكاران مطرح شد، ولي كسي دليل اصلي اين كار را نمي‌دانست. حدود يك ماه بعد بود كه خود جناب مدير دهان باز كرد و گفت كه او در واقع اخراج شده و دليل اخراج هم دزدي و سوءاستفاده بوده است. به اين ترتيب كه زماني كه يك برگ چك مربوط به هزينه‌ي چاپ يك آگهي را از يكي از ادارات گرفته، متوجه شده كه مسئول صدور چك، روي عبارت «و يا آورنده‌ي چك» را خط نكشيده و او هم از اين فرصت سوءاستفاده كرده و مبلغ چك را خودش گرفته است.

بعد از مدتي، يكي ديگر از همكاران قديمي هم، درست مثل آن همكار، استعفا داد و در ضمن اقرار كرد كه همه‌ي حق و حقوق و مطالبات خود را دريافت كرده است! در مورد او هم، باز بعدها از زبان مدير روزنامه، عبارت «سوءاستفاده» را شنيديم. اما توضيحي در مورد سوءاستفاده مطرح نشد.

بالاخره يك روز هم نوبت به خود من رسيد كه از روزنامه بروم. جناب مدير توسط يكي از همكاران پيغام داد كه يا به نيمي از حقوق قانوني‌ام قانع بشوم و رضايت بدهم، و يا او در جريان رسيدگي در اداره‌ي كار، در مورد من افشاگري خواهد كرد و خواهد گفت كه اين آدم ضدانقلاب و اخراجي آموزش و پرورش است و فلان عيب‌ها و ايرادها را دارد.

خنديدم و در جواب گفتم: «من 14 سال پيش اخراج شده‌ام و همه‌ي مراكز دولتي و حكومتي مربوطه هم من را مي‌شناسند و اگر در اين مدت خطايي از من سر مي‌زد، بدون شك به دنبالم مي‌آمدند. ولي حالا كه آقاي مدير خودش را از همه داناتر و زرنگ‌تر مي‌داند، بهتر است به هر جاي قانوني كه مي‌خواهد برود و در مورد اخراج، ضدانقلاب و همه‌ي عيب‌ها و ايرادهاي من، گزارش بدهد. در ضمن، اين مسايل چه ربطي به مطالبات و حق و حقوق قانوني من دارد؟ اداره‌ي كار، مگر دادگاه انقلاب است؟ يعني اگر يك فرد ضدانقلابي و مسأله‌دار، به مدير محترم روزنامه ما باج بدهد، تبديل به انسان درستي مي‌شود؟!»

تا آن زمان، ظاهراً من تنها كسي بودم كه توانسته بودم حق و حقوق خودم را بگيرم. زماني كه اين موضوع را با يك انسان وارد مطرح كردم، گفت: «اخلاق او اين است كه گاهي دست برخي افراد را در سوءاستفاده آزاد بگذارد و خودش را بي‌خبر نشان بدهد و بعد، از آن فرد نقطه‌ي ضعف بگيرد تا بتواند طرف را مفت و مجاني اخراج بكند.»

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 13:15