فردي به دفتر روزنامه رفتوآمد ميكرد كه در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، خدمتگزار مدرسهها بود.
اين آدم ضمن كار، به تحصيل شبانه هم ميپرداخت و بعدها توانسته بود دورهي راهنمايي را بخواند و مدرك «سيكل» بگيرد. در وسطهاي سال 58 بود كه اين شخص يك دفعه ريش گذاشت، اوركت پوشيد، تسبيح به دست گرفت و يك انقلابي دوآتشه شد. البته طرفدارياش از انقلاب به اين صورت بود كه گوش به صحبتهاي همكاران فرهنگي ميخواباند و هر جملهاي را كه به نظرش عجيب وغريب ميآمد يادداشت ميكرد و بعد با افزودن بافتههاي ذهنياش به آنها، به ادارات گزارش مينمود و...
يك روز سر و كله همين شخص در دفتر روزنامه پديدار شد. از آن ريش و اوركت و يقهي چركيني هيچ خبري نبود. ريش را «سه تيغه» اصلاح كرده، سبيل نسبتاً پرپشتي گذاشته و لباسهاي شيكي هم پوشيده بود.
به اتاق مدير روزنامه رفت و حدود يك ساعت در آنجا بود، بعد از رفتن اين شخص، جناب مدير چند صفحه كاغذ را به دست من داد و گفت كه آقاي ... يك محقق بسيار ارزشمند در رشتههاي تاريخ و باستانشناسي است و در واقع «عاليترين محقق» به شمار ميرود و اين مقالهها را هم لطف فرموده كه ما و خوانندگان استفاده بكنيم. مقاله را خواندم. احتياج به ويرايش و اصلاح كلي داشت. علاوه بر غلطهاي ويرايشي و گرامري، پر از خيالبافيها بود.
بدون اينكه سندي و مدركي ارائه بكند، تازه اين ادعاها هم هيچ منطق و انسجامي نداشتند.
مثلاً در جايي نشوته بود كه در ته دره سنگهايي به چشم ميخورد كه احتمالاً متعلق به دوران اورارتوها بودند و يا شايد هم به دوران صفويه مربوط ميشدند! ظاهراً محقق عاليقدر نميدانست كه «سنگ» در همهي درههاي جهان فراوان است و هيچ ربطي به تاريخ و تحقيقات در مورد آن ندارد و تنها سنگهايي ارزش باستانشناسي دارند كه بر روي آنها نوشته، شكل و يا مورد خاصي باشد. در ضمن، ايشان به اين نكته اهميتي نميداد كه ميان زمان اورارتوها با سلسلهي صفويه حدود سه هزار سال فاصله وجود دارد و حدس و گمان تنها در مورد زمانهاي بسيار نزديك به هم به ميان ميآيند. مثلاً ميتوانيم بگوييم زمان اورارتوها يا مانناها، و يا اينكه حدس بزنيم كه مربوط به دوران آققويونلوها و صفوي بوده است.
مسايل مربوط به استاد عاليقدر و بينظير خيلي زود برايمان روشن شد. اين آدم در جايي كار ميكرد كه ميتوانست از آنجا، هر ماه تعدادي «آگهي» را به روزنامه برساند و در واقع، اين خود آگهيها و درآمدهاي ناشي از آنها كه در چشم مديريت محترم، بسيار عاليقدر جلوه ميكرد و نه آن فرد!
بعدها، از اين نوع محققان، دانشمندان، نويسندگان، شاعران و غيرههاي عاليقدر كمنظير، چند نفر ديگر را هم ديديم كه تا زماني كه سودي و درآمدي داشتند، عزيز بودند و روي چشم جاي ميگرفتند، ولي به محض اينكه آن سودها قطع ميشد ...!
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:29