خاطرات حمید آرش آزاد،عالي‌ترين محقق تاريخ

ساخت وبلاگ

فردي به دفتر روزنامه رفت‌وآمد مي‌كرد كه در سال‌هاي پيش از پيروزي انقلاب، خدمتگزار مدرسه‌ها بود.

اين آدم ضمن كار، به تحصيل شبانه هم مي‌‌پرداخت و بعدها توانسته بود دوره‌ي راهنمايي را بخواند و مدرك «سيكل» بگيرد. در وسط‌هاي سال 58 بود كه اين شخص يك دفعه ريش گذاشت، اوركت پوشيد، تسبيح به دست گرفت و يك انقلابي دوآتشه شد. البته طرفداري‌اش از انقلاب به اين صورت بود كه گوش به صحبت‌هاي همكاران فرهنگي مي‌خواباند و هر جمله‌اي را كه به نظرش عجيب وغريب مي‌آمد يادداشت مي‌كرد و بعد با افزودن بافته‌هاي ذهني‌اش به آن‌ها، به ادارات گزارش مي‌نمود و...

يك روز سر و كله همين شخص در دفتر روزنامه پديدار شد. از آن ريش و اوركت و يقه‌ي چركيني هيچ خبري نبود. ريش را «سه تيغه» اصلاح كرده، سبيل نسبتاً پرپشتي گذاشته و لباس‌هاي شيكي هم پوشيده بود.

به اتاق مدير روزنامه رفت و حدود يك ساعت در آن‌جا بود، بعد از رفتن اين شخص، جناب مدير چند صفحه كاغذ را به دست من داد و گفت كه آقاي ... يك محقق بسيار ارزشمند در رشته‌هاي تاريخ و باستان‌شناسي است و در واقع «عالي‌ترين محقق» به شمار مي‌رود و اين مقاله‌ها را هم لطف فرموده كه ما و خوانندگان استفاده بكنيم. مقاله را خواندم. احتياج به ويرايش و اصلاح كلي داشت. علاوه بر غلط‌هاي ويرايشي و گرامري، پر از خيال‌بافي‌ها بود.

بدون اينكه سندي و مدركي ارائه بكند، تازه اين ادعاها هم هيچ منطق و انسجامي نداشتند.

مثلاً در جايي نشوته بود كه در ته دره سنگ‌هايي به چشم مي‌خورد كه احتمالاً متعلق به دوران اورارتوها بودند و يا شايد هم به دوران صفويه مربوط مي‌شدند! ظاهراً محقق عالي‌قدر نمي‌دانست كه «سنگ» در همه‌ي دره‌هاي جهان فراوان است و هيچ ربطي به تاريخ و تحقيقات در مورد آن ندارد و تنها سنگ‌هايي ارزش باستان‌شناسي دارند كه بر روي آن‌ها نوشته، شكل و يا مورد خاصي باشد. در ضمن، ايشان به اين نكته اهميتي نمي‌داد كه ميان زمان اورارتوها با سلسله‌ي صفويه حدود سه هزار سال فاصله وجود دارد و حدس و گمان تنها در مورد زمان‌هاي بسيار نزديك به هم به ميان مي‌آيند. مثلاً مي‌توانيم بگوييم زمان اورارتوها يا مانناها، و يا اينكه حدس بزنيم كه مربوط به دوران آق‌قويونلوها و صفوي بوده است.

مسايل مربوط به استاد عالي‌قدر و بي‌نظير خيلي زود برايمان روشن شد. اين آدم در جايي كار مي‌كرد كه مي‌توانست از آن‌جا، هر ماه تعدادي «آگهي» را به روزنامه برساند و در واقع، اين خود آگهي‌ها و درآمدهاي ناشي از آن‌ها كه در چشم مديريت محترم، بسيار عالي‌قدر جلوه مي‌كرد و نه آن فرد!

بعدها، از اين نوع محققان، دانشمندان، نويسندگان، شاعران و غيره‌هاي عالي‌‌قدر كم‌نظير، چند نفر ديگر را هم ديديم كه تا زماني كه سودي و درآمدي داشتند، عزيز بودند و روي چشم جاي مي‌گرفتند، ولي به محض اينكه آن سودها قطع مي‌شد ...!

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 16:29