«كفش هايم كو؟»
كت و شلوار كجاست؟
و چه مقدار از آن پول به جا مانده درونِ كيفم،
از پىِ سركشى نيمه شبِ همسرِ محبوب به جيبِ بنده؟
×××
بايد اين نصفِ شبى، راه بيفتم،
بروم.
بايد از پنج چهار راه و دو ميدان،
با همين پاىِ پياده،
زودتر رد بشوم.
نانوايى دور است،
صفِ نان نيز، شلوغ.
بنده بايد دو - سه تا نان بخرم،
روغنى، يا كرهاى،
فانتزى هم بد نيست.
بعد از آن هم، حلوا،
شكرى، گردويى، يا غيره!
صد گرم نيز پنير ليقوان،
پاكتى شير، كره،
تخم مرغ و غيره!
×××
حال، صبحانه مهيّا شده است،
چايى تازه دم و دبش درونِ قورىست،
و سماور به خوشى مىجوشد!
×××
«كفش هايم كو؟»
بايد اكنون بروم،
وقتِ اداره، دير است.
طبقِ معمولِ هميشه،
بايد از آنجا زنگى بزنم،
و بگويم به خانم:
«وقتِ صبحانه شده،
همه چيز آمادهست.»
و خودم پشتِ ميز،
مختصر نان و پنيرى بخورم!
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 96 تاريخ : شنبه 6 اسفند 1401 ساعت: 17:06