(از روى دستِ سهراب سپهرى) زن ذليل! شعر طنز حمیدآرش آزاد

ساخت وبلاگ

«كفش هايم كو؟»

كت و شلوار كجاست؟

و چه مقدار از آن پول به جا مانده درونِ كيفم،

از پىِ سركشى نيمه شبِ همسرِ محبوب به جيبِ بنده؟

×××

بايد اين نصفِ شبى، راه بيفتم،

بروم.

بايد از پنج چهار راه و دو ميدان،

با همين پاىِ پياده،

زودتر رد بشوم.

نانوايى دور است،

صفِ نان نيز، شلوغ.

بنده بايد دو - سه تا نان بخرم،

روغنى، يا كره‏اى،

فانتزى هم بد نيست.

بعد از آن هم، حلوا،

شكرى، گردويى، يا غيره!

صد گرم نيز پنير ليقوان،

پاكتى شير، كره،

تخم مرغ و غيره!

×××

حال، صبحانه مهيّا شده است،

چايى تازه دم و دبش درونِ قورى‏ست،

و سماور به خوشى مى‏جوشد!

×××

«كفش هايم كو؟»

بايد اكنون بروم،

وقتِ اداره، دير است.

طبقِ معمولِ هميشه،

بايد از آنجا زنگى بزنم،

و بگويم به خانم:

«وقتِ صبحانه شده،

همه چيز آماده‏ست.»

و خودم پشتِ ميز،

مختصر نان و پنيرى بخورم!

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 96 تاريخ : شنبه 6 اسفند 1401 ساعت: 17:06