- خانهىِ بنده كجاست؟
«در فلق بود» كه يك آدمِ مادر مرده.
آدرسِ خانهىِ آيندهىِ خود،
)يعنى آن تكّه زمين را كه چهار ماهِ پيش
در همين بنگاهى، قولنامه كرده(
از مديريّت محبوبِ «آژانسِ مسكن» مىپرسيد.
صاحبِ بنگاهى
- با صدايى دو رگه، آن هم از لاى سبيلِ پُرپُشت -
در جوابش فرمود:
«آى عمو، با تو هستم، داشّم!
«نرسيده به درخت»
درّهاى هست كه از جيبِ حاجىت گودتره،
توش پُر از ماسه و سنگ.
مىروى تا تهِ اون درّه كه از نافِ گدوك
«سر به در مىآرد»
پس به سمتِ گَوَنها مىپيچى،
دو قدم مونده به اون قُلّهىِ كوه،
پاىِ چن تا صخره،
سى - چهل آدمِ مفلوك، درست عين خودت، مىبينى،
كه توىِ پوز و دكِ هم مىزنن.
«و تو را ترسى شفّاف فرا مىگيرد»!
قولنامه توىِ دستِ همه شون،
همگى هم مىدونن كه جنابِ مالك،
اون زمين رو به اونا انداخته،
و خودش در رفته.
ولى، خُب،
اصلاً از رو نميرى
يك كمى ميرى جلوتر، از اونا مىپرسى:
خانهىِ بنده كجاس؟!»
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم تیر ۱۳۹۶ساعت 7:8 توسط حميدآرش آزاد |
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : روىِ,سهراب,سپهرى,نشانىِ,زمينِ,خريدارى,حمید,آزاد, نویسنده : arashazad بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:13