گاهگاهي...!؟ شعر طنز حمید آرش آزاد

ساخت وبلاگ

مي‌تپد در سينه دل، از عشق ياري، گاهگاهي

ديده مي‌گريد ز هجرانِ نگاري، گاهگاهي

يارِ مخلص، اسكناس است و نگارم، سكه‌ي زر

داد از سرخين نگار و سبز ياري، گاهگاهي

نه به چشمم خورده تا امروز رنگِ سرخ سكه

نه به عمرم ديده‌ام سبزين دلاري، گاهگاهي

كاش با يار و نگارِ خويش، يعني ارز و سكه

داشتم ديداري و بوس و كناري، گاهگاهي

چون كه هستم ساده و بي‌شيله ـ پيله، بس زرنگان

مي‌كشند از من در اين دنيا، سواري، گاهگاهي

روزيِ ما، تخم‌مرغي شد به دنيا، تا حريفان

ميل فرمايند تخم خاوياري، گاهگاهي

هيچ پرسيدي چرا پيشِ زن و فرزند و غيره

يك پاپاسي هم ندارم اعتباري، گاهگاهي

چون كه من هم، مثلِ مسوولان، به جايِ نان و مسكن

مي‌دهم سر، وعده‌ي پوچ و شعاري، گاهگاهي

كاش، وضعِ من كمي تا قسمتي بهبود مي‌يافت

قسمتم مي‌شد هوايِ كم‌فشاري، گاهگاهي

خانه‌ي شخصي اگر مخلص ندارم، كاش، اقلاً

داشتم در «واديِ رحمت» مزاري، گاهگاهي

كاش جايِ موز، كه رفته قيمت‌اش تا چرخِ هفتم

روزي‌ام مي‌شد هويجي، يا خياري، گاهگاهي

كاش شعرم چاپ مي‌شد، تا كه پيشِ «بنده منزل»!

مي‌نمودم تويِ خانه، افتخاري، گاهگاهي

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 14 اسفند 1399 ساعت: 17:51