در چهارشنبه‌سوري و عيد و فلان...! شعر طنز حميد آرش‌آزاد

ساخت وبلاگ

مي‌پريم از رويِ آتش، پُرنشاط و شادمان

سُرخي‌اش از ما شود تا زرديِ ما هم از آن

اصلِ كاري سُرخي و زردي‌ست، باقي را ولش

بي‌خيالش گر بسوزد خشتك و پا و فلان

تا كه گردد باز اين اقبال و بخت و غيره جات

چارشنبه مي‌پريم از رويِ يك آبِ روان

نيست جايِ غصه و غم گر به جايِ بخت‌ها

باز گردد بندِ كفش و چيزِ ديگر ناگهان

از «تاناكورا» و يا از «دست دوّم» مي‌خريم

كاپشن و شلوار و مانتو، بهرِ هر پير و جوان

تنگ و كوتاه‌اش، مثالِ قبر، باشد پرفشار

گر بلند است و گشاد افتد ز تن‌ها، هر زمان

گر براي «ديد» ما رفتيم، صاحب خانه نيست

«باز ديد» آيند اما پيش ما صد ميهمان

پُرتقال و سيب مي‌لمباند هركسي چند تا

موز، نمي‌دانم كجا يك باره مي‌گردد نهان

چون چهار روز است تعطيلي در اين عيد سعيد

از سفر گويم؟... فقط تا انتهاي كوچه‌مان!

تازه، آن هم پُر ترافيك و هوا آلوده است

سوخت هم سهميه‌بندي چون شده، پس آي...، امان!

صد گره بندند بر سبزه، به روزِ «سيزده»

با اميد فتح يك شوهر، تمام دلبران

گر هفشده تا درخت اينان گره بر هم زنند

شايد آن ترشيده‌هاشان نيز گردد كامران

سهمِ تو- «آرش»!- از اين عيد و بهار و غيره‌جات

بود اين كه، قيمتِ اجناس گردد بس گران!

شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 22:15