با سري اين سان خمود و با مُخي اين سان جمود
كي توان شعري مثالِ حافظ و سعدي سرود؟
شد اگر حافظ «لسان الغيب»، دايم مسكنش
در مصلّا و كنارِ آبِ رُكناباد بود
سعديِ شيرين سخن هم گر شد استادِ غزل
از هوايِ دلكشِ شيراز، طبعش ميفزود
بنده اما ساكنِ تبريزم و در شهرِ من
محتويّاتِ هوايِ ما، فقط دود است و دود
هست «مهرانرودِ» ما آكنده از آشغال و موش
هم پُر است از فاضلابِ كارخانه، «تلخهرود»
شهردارِ سابقِ ما، ساخت چندين زيرگذر
ليك، از اقبالِ بد، «اسكنجبين سودا فزود»
شهردارِ فعلياش هم، تا رسيد از گردِ راه
فارغ از هر غصهاي، در پشتِ ميزِ خود غنود
نه كلنگي زد، نه در جايي، نواري پاره كرد
چون كه اصلاً در حسابش اعتباراتي نبود
اين مسايل چشمهي طبعِ مرا خشكانده است
ورنه، بنده داشتم طبعي چنان زايندهرود
نازنينا! هي نكن از شعرِ مخلص انتقاد
هي نگو: اي مردِ ناشي! بس كن اين گفت و شنود
با چنين الفاظِ بيمعني كه «آرش» بافته
بيتعارف، زود در بازارِ شعر افتد ركود!
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 14 اسفند 1399 ساعت: 17:51