شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

متن مرتبط با «ناشي» در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد نوشته شده است

خاطرات حمید آرش آزاد،شجاعت ناشي از بي‌پولي؟

  • روز پنجم بهمن‌ماه بود. از تبريز مي‌آمدم كه به روستا بروم. در ميني‌بوس تبريز ـ سراسكند و در زمان حساب كردن كرايه بود كه متوجه شدم همه‌ي پول‌هايم را در تبريز جا گذاشته‌ام و فقط ده تومان پول دارم كه شش تومان آن را هم بايد به عنوان كرايه‌ي ميني‌بوس بدهم.پيش خودم حساب كردم و گفتم كه از سراسكند هم سوار ماشين جيپ «بهرام» مي‌شوم و كرايه‌اش را فردا مي‌دهم. اما زماني كه به سراسكند رسيدم كه بهرام رفته بود و هيچ ماشيني براي سوار كردن به مقصد روستا پيدا نمي‌شد.عصر يك روز زمستاني سر بود. بيش‌تر از نيم متر برف روي زمين ديده مي‌شد. از يك طرف هم ماه رمضان بود و مردم زودتر به خانه‌هايشان مي‌رفتند. از پياده رفتن مي‌ترسيدم. اما چاره‌ي ديگري هم نداشتم. بايد بيش‌تر از 24 كيلومتر راه را به تنهايي و از دره و كوه، آن هم با چنان برف سنگيني مي‌پيمودم. ولي اين دلخوشي را هم داشتم كه سر راهم، دو روستاي «عزيز كندي» و «تارقلي» بودند كه مي‌توانستم مهمان معلم‌هاي يكي از اين دو روستا بشوم.ساك را به شانه‌ام آويختم. كارد سنگري نسبتاً بلند آمريكايي‌ام را به كمرم بستم و به راه افتادم. مي‌دانستم كه در اين سرما و برف، گرگ‌ها گرسنه هستند و به هر موجود زنده‌اي حمله مي‌كنند. مخصوصاً گرگ‌هاي ماده كه تنهايي حركت مي‌كنند و به «يالقوزك» معروف هستند. اگر هم با گرگ‌هاي ديگر همراه باشند، باز رهبري دسته با ماده گرگ‌ها است كه با آن هيكل كوچك‌تر، خيلي نترس‌تر و خطرناك‌تر از گرگ‌هاي نر هستند و اولين حمله را آن‌ها شروع مي‌كنند.شنيده بودم كه گرگ، زماني كه با انسان تنها روبه‌رو مي‌شود، پشت به او مي‌كند و برف‌ها را با دو پايش به صورت او مي‌پاشد و آن اندازه به اين كار ادامه مي‌دهد كه آدميزاد حسابي كرفت و سردرگم شود و بعد، دست به حمله , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها