شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

متن مرتبط با «استخدام» در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد نوشته شده است

خاطرات حمید آرش آزاد،بازگشت دوباره به تبريز و استخدام

  • مي‌توانستم صبح‌ها، يكي ـ دو ساعت زودتر از خواب بيدار شوم و خودم را به بازار و سر كار قالي‌بافي برسانم. اما عصرها، رفتن از بازار به دانشگاه و بازگشت از آنجا به خانه‌ام در خزانه‌ي قلعه مرغي، كار خيلي مشكلي بود. به همين دليل، گاهي حتي نمي‌توانستم خودم را به جلسه‌ي امتحاني هم برسانم و همين غيبت‌ها موجب شدند سه ترم پشت سر هم نمره نياورم و مشروط و در نهايت از دانشگاه اخراج شوم.ديگر در تهران كاري نداشتم. به تبريز برگشتم. زرنگي لازم را نداشتم كه به دنبال كارهاي نان و آب‌دار بروم. از طرف ديگر، مطالعه‌ي آثار «صمد بهرنگي»، «علي‌اشرف درويشيان»، «قدسي قاضي‌نور» و ديگران، من را علاقه‌مند كرده بود كه هر طوري شده به استخدام آموزش و پرورش دربيايم و «معلم روستاهاي آذربايجان» بشوم. كاري كه فكر نمي‌كردم به آن سختي باشد، هنوز نمي‌دانستم كه از دور دستي بر آتش داشتن با در ميان آتش بودن و سوختن تفاوت مي‌كند. خبردار شدم كه در «هشترود» معلم استخدام مي‌كنند. چند تا عكس و فتوكپي برداشتم و به «سراسكند» رفتم. كم‌تر افراد ديپلمه به آنجا رجوع مي‌كردند و بيش‌تر داوطلب‌ها مدرك «سيكل اول» داشتند. به همين خاطر، خيلي زود و در همان اولين روز استخدام شدم. طوري كه از من، حتي مدارك لازم را هم نخواستند و قرار شد بعداً بروم و مواردي مانند برگ گواهي عدم سوء پيشينه و غيره را تهيه بكنم كه من هم هيچ‌وقت تهيه نكردم.محل كارم در يكي از روستاها بود. اجازه خواستم به تبريز برگردم و وسايل زندگي‌ام را به روستا ببرم. فرداي آن روز كه باز به سراسكند رسيدم، با خودرو جيپ اداره، اسباب و اثاثيه‌ام را به محل خدمتم بردم.سال 53 بود كه من استخدام شدم و به روستا رفتم. همان سالي كه پيش از آن، عرب‌ها عليه غرب «تحريم نفتي» اعلام كرده بودند و ش, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها