روزي كه آمديم به دنيا يواشكيدر خانه بود غلغله بر پا، يواشكيميزيستيم در دو اتاقِ اجارهايما نيز آمديم همان جا، يواشكيچون نرخ آرد و آب و شكر بود «واقعي»!مادر «كاچي» نكرد مهيّا، يواشكيبا اين اميدِ خام كه شيرين كند دهانتكرار كرد واژهاي «حلوا» يواشكي«غير مجاز» بود چون آواز مادرمخواند از برايِ بندهي تنها، يواشكي«خود سانسوري» نمود و به زير لحاف خوانداز بهر من، دو ثانيه «لالا»، يواشكيدر مدرسه، معلمّ من چون كه «نا» نداشتآموخت ذرّه ذرّه «الفبا»، يواشكي«نادار» بود و عايدياش يك حقوقِ كمميداد درسِ «دارد» و «دارا»، يواشكيمن خواندم و «ليسانس» گرفتم، ولي چه سود؟شد «شغل» بهرِ من همه رؤيا يواشكيهمسايهمان كه بود فراري ز مدرسهيك «دكترا» خريد از «اروپا» يواشكياو «خاويار» خورد و «فلان چيز» و «كنتاكي»اين بنده دارم حسرتِ «شوربا» يواشكيميخندد او كه: «به به از اين بختِ خوش ركاب!»من زار ميزنم كه «دريغا!»، يواشكيعمري دويدهايم به دنبالِ سايههابوده گناهِ ما سادگي ما، يواشكي«آرش»! دميدهاي تو فقط از سرِ گشادبرعكس شد به دست تو «سُرنا» يواشكي بخوانید, ...ادامه مطلب
روزي كه آمديم به دنيا يواشكي, در خانه بود غلغله بر پا، يواشكي, مي زيستيم در دو اتاقِ اجارهاي ما نيز آمديم همان جا، يواشكي, چون نرخ آرد و آب و شكر بود «واقعي»! مادر «كاچي» نكرد مهيّا، يواشكي, با اين اميد, ...ادامه مطلب