ای وای کارمند...!
(1)
«آهسته باز از بغل پلهها گذشت»
در فکرِ جیم گشتنِ از پشتِ میز بود
امّا درون باک ژیاناش نبود سوخت
تا یک ـ دو ساعتی به مسافرکشی رود
مستأجر است و باید تا انتهای برج
هفتاد هزار و هشتصد و نوزده تومن
با صدهزار «چاکرم» و «مخلصم جناب»!
کرنشکنان به خدمتِ موجر کند نثار
بیچاره کارمند!
(2)
«هر روز میگذشت از این زیرِ پلّهها»
رد میشد از کنارِ اتاق رئیس خود
دزدانه میگذشت
میخورد حَبِّ جیم
پشت ژیانِ کهنة خود مینشست و باز
از چارراه «آبرسان» تا درِ گجیل
میبرد چار ـ پنج نفر لاغر و خپل
از هر کدام صد تومنی میگرفت، تا
با آن حقوقِ مختصرِ خود زند گره
امّا، دریغ و درد امروز باکِ او
بسیار خالی است
بیچاره کارمند که در باک و جیبِ او
بنزین و پول نیست
باید ز خیرِ جیم شدن نیز بگذرد
بیچاره کارمند!
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 13 آذر 1397 ساعت: 1:35