روزي كه آمديم به دنيا يواشكي,
در خانه بود غلغله بر پا، يواشكي,
مي زيستيم در دو اتاقِ اجارهاي
ما نيز آمديم همان جا، يواشكي,
چون نرخ آرد و آب و شكر بود «واقعي»!
مادر «كاچي» نكرد مهيّا، يواشكي,
با اين اميدِ خام كه شيرين كند دهان
تكرار كرد واژهاي «حلوا» يواشكي,
«غير مجاز» بود چون آواز مادرم
خواند از برايِ بندهي تنها، يواشكي,
«خود سانسوري» نمود و به زير لحاف خواند
از بهر من، دو ثانيه «لالا»، يواشكي
در مدرسه، معلمّ من چون كه «نا» نداشت
آموخت ذرّه ذرّه «الفبا»، يواشكي
«نادار» بود و عايدياش يك حقوقِ كم
ميداد درسِ «دارد» و «دارا»، يواشكي
من خواندم و «ليسانس» گرفتم، ولي چه سود؟
شد «شغل» بهرِ من همه رؤيا يواشكي
همسايهمان كه بود فراري ز مدرسه
يك «دكترا» خريد از «اروپا» يواشكي
او «خاويار» خورد و «فلان چيز» و «كنتاكي»
اين بنده دارم حسرتِ «شوربا» يواشكي
ميخندد او كه: «به به از اين بختِ خوش ركاب!»
من زار ميزنم كه «دريغا!»، يواشكي
عمري دويدهايم به دنبالِ سايهها
بوده گناهِ ما سادگي ما، يواشكي
«آرش»! دميدهاي تو فقط از سرِ گشاد
برعكس شد به دست تو «سُرنا» يواشكي
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashazad بازدید : 137 تاريخ : سه شنبه 13 آذر 1397 ساعت: 1:35