مرداد ؛ ماه " استاد " احد نقش شور- سپهر

ساخت وبلاگ

مدام مي‌چرخيم به دور خويش

و بر مدار ثانيه‌هاي

                          عادت و تكرار

آن‌قدر

كه ديگر گم‌شده‌ايم؛

                            انگار

كو دستي كه بگشايد

پنجره‌اي به سمت هواي تازه؟

                                  (مرداد 92)

 

گاهي اوقات سكوت كردن و نشستن و هيچ نگفتن بهترين كار است و گاهي نيز فرياد زدن و گفتن و رساندن حرفت به گوش‌هاي چون ديواري كه خود را به نشنيدن زده‌اند ، گاهي پنهان ماندن و ديده نشدن كاري است راحت و گاه ديگر ، جولان دادن در برابر ديدگاني كه نگاه كردن را فراموش كرده‌اند وتنها در ديدن عادي و تكراري گرفتارند  بي‌هيچ جست‌وجويي ؛ اما هميشه يك چيز اصل تغيير ناپذير بوده و هست و خواهد بود و آن يادآوري آن چيزهايي است كه روزي ، روزگاري نفس به نفس ما حضوري مدام داشتند و اگر غفلت كنيم ، نسيان بشري هضمشان مي‌كنند ، که نباید فراموشمان شوند ، چه ، جايگزيني برايشان نمي‌توان يافت.

گاهي اوقات فراموشمان مي‌شود كه در ديروزي كه به امروزمان نزديك‌تر است ، يادها و خاطره‌هايي داشتيم كه با آن‌ها ؛خالي‌هاي ذهنمان را پر مي‌كرديم و نداشته‌هايمان ، در همنشيني آن‌ها مي‌شدند داشته‌هايمان ؛ اصلا همين‌ها بودند كه در عصر آهن و آجر و سيمان و مرگ احساس ، خوراكي مي‌شدند براي روح و جسم خميده و مچاله شده‌مان در اين عصر ماشيني و ما را براي دقايقي تازه مي‌كردند و اندك اميدي مي‌يافتيم ؛ اما ...

هميشه اوقات وقتي به مرداد ، ماه يادها و خاطره‌ها نزديك مي‌شديم ، به ویژه  در نيمه‌هاي اين ماه ، درد تنهاييمان فزوني مي‌گرفت و صد افسوس كه اين تنهايي ، چند سالي است كه بيش از گذشته شده و غربت و تنهايي مردادماه براي همه اهل فرهنگ و هنر و ادب و رسانه سنگين تر است.

مرداد ماه ، ماه خبرنگاران ، اصحاب رسانه و قلم است و چه غريبانه ماهي در ميانه هر سال و غريبانه‌تر وقتي كه در ميانه‌هاي همين ماه نيز بي‌آرشي ، دردي ديگر بر دردهاي ما نشاند به واسطه آزادي "حميدي" كه چون " آرش " از چله كمان اين جهاني بودن جهيد!

 

 

 

 

 

 

 

اين چند سال ، مرداد ، براي ما غريبانه‌تر از گذشته بوده و ما تنها به مرور خاطره‌ها و يادهاي حميد آرش آزاد ، مرد همه فن‌حريف نوشتن ، و سير در اشعار ، كتاب‌ها ، داستان‌ها و طنزهايش بسنده مي‌كنيم ؛ آرشي كه تنها بود و حتي پس از رفتنش نيز كسي تلاشي براي شناساندنش نكرد ، آرشي كه از پس مرگش نيز جايگاه هنري و ادبي‌اش با انتخاب به عنوان دومين طنزپرداز 90 سال اخير تبريز و آذربايجان از سوي دبيرخانه پنجمين جشنواره " آنا يايليغي " در اسفندماه 91 رفيع‌تر شد ؛ مردي كه هنوز هم با وجود رفتنش از بين ما ، ما را مي‌خنداند وقتي به عكس‌هايش مي‌نگريم يا شعرها و طنزهايش را مي‌خوانيم.

روایت استاد آرش ، حکایت تمامی آرش‌هایی بود که استخوان در گلو و در تنهایی، راه خویش می‌روند و به جهت سوگندی که بر قلم بسته‌اند، شرافت و حرمتش را پاس می‌دارند تا نه آلوده شوند و نه آلوده کنند این حریم مقدس را.

سال‌ها ما را با نوشته‌هایش خنداند و زندگی را با تمام دردها و رنج‌هاي بسیارش در عرصه واژگان طنز آلود به رخمان کشید، بی‌آن که بدانیم و بدانند که به قول چارلی چاپلین، کمدین بزرگ قرن، «آن کس که می‌گرید، یک درد دارد و آن کس که می‌خندد و می‌خنداند، هزار و یک درد».

او رفت و ما ماندیم و یک دنیا حسرت نداشتنش و هزاران سوال بی‌پاسخ که نمی‌دانیم از که باید پاسخش را بگیریم؟ از خود باید بپرسیم یا از تازه‌کاران ، که چرا همواره آرش تنها ماند و ما با این که تنهایی‌شان را دیدیم و دیدند، چرا تنهایش گذاشتيم؟ اما دریغ از دریافتن آن چیزهایی که باید!

در سومين سوگ‌نشست استاد ، به خاطره‌بازي با او مي‌نشينيم و سر سلامتي دوباره به سيامكش مي‌گوئيم تا درد تنهاييمان را با نم‌اشك‌هاي فرزند خلف استاد كه تمام اين سه سال را در راه زنده‌نگه‌داشتن ياد پدر كوشيده است يك كاسه كنيم.

روح استاد شاد.

 

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 11:53  توسط حميدآرش آزاد  | 
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید

برچسب : مرداد,استاد, نویسنده : arashazad بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 15:06