ارسطو کسانی را که لذت را مطلقاً بد میانگارند، با اینکه چنین مینماید که سخنشان به کلی بیمعنی است، معذور میدارد و میگوید اینان متفکران کلبی هستند و احتمالاً در درون خود تا این حد از لذت بیزار نیستند ولی معتقدند باید در برابر عامة مردم که در گرایش به لذت افراط میکنند، راه تفریط در پیش گیرند، و گمان میبرند که بدینسان میتوانند مردم را به راه درست حدوسط برگردانند. ولی اشتباهشان در همینجاست. زیرا در اینگونه مسائل، عمل به مراتب بیش از سخن اعتبار دارد، و همینکه میان اعمال و سخنانشان تعارض روشنی نمایان میشود نظریهشان، با وجود عنصر حقیقتی که در آن هست، بدنام میگردد و نمایندگان نظریه در معرض تحقیر قرار میگیرند. کسی که لذت را به طور کلی نکوهش میکند و با این همه گاهگاهی میکوشد تا از یکی از انواع آن بهره برگیرد از اعتبار گفتههایش کلاً مأیوس میشوند و مردم از آن دوری میجویند.
کسانی که لذت را شر مطلق میانگارند، یعنی ضدلذت درد یا فقدان لذت را مطرح میکنند و آشکارا از آن میگریزند. خود آشکارا در خدمت شر قرار میگیرند.
همین خود دلیل است بر اینکه لذت خیر است. ارسطو در اساس این استدلال را درست میداند، زیرا ارسطو بر این عقیده است اگر لذت مانند درد شر میبود لازم میآمد که مردم از لذت نیز بگریزند. همانگونه که از شر میگریزند، در صورتی که هیچ این چنین نیست. از این همه گفته چنین برمیآید که ارسطو نه افراطیون لذت را قبول دارد و نه آنهایی که در این امر تفریط میکنند، بلکه بر این عقیده است لذتی که تحت مراقبت دایم قرار داشته باشد بر مردم لازم است از آنجایی که طنز نیز دارای حد و حدودی است و همیشه مخاطبانش را با یک فنون ادبی و مدنی بخصوص بوجد و شادی وامیدارد. خود روحافزا و لذتبخش میباشد. و حتماً مردم آن را دوست دارند و بیشتر ناراحتیهای خود را با دیدن یک طنز خوب برطرف مینمایند. میتوان گفت بهترین تفریحی است که لباس بر تن میتوان انجامش داد. طنز به ذهن ما تمرین میدهد و همزمان آن را آزاد میکند. از نظر بعضی از بزرگان دربارة شخصیت سنتی احمقی کمیک، به کل طنز تعمیمپذیر است. «توان ذوب کردن جمودها را دارد» طنز تجربة ما را ظرافت میبخشد تا دنیایی سرگشته، شوکه کننده، تهوع برانگیز، دیوانه کننده یا غمآسا تبدیل به ماده خنده میشود.
طناز طبیب روح و روان
خلاصه همانطور که خستگی بدن با استراحت دادن به بدن رفع میشود. خستگی روان هم با استراحت دادن بر روان آدمی کاهش مییابد. همانطور که در توصیف احساسات بیان گردیده، لذت راحت روح است و بنابراین درمان پریشانی روح در کاستن از فشار فکری و بهرهمندی از مقداری لذت است. باید در نظر داشت که مقام طنز و جایگاه آن را بهتر بشناسیم و بدانیم که کسانی که با این امر مخالفند با بدمجلسی کردن و ساز مخالف زدن و خاموش کردن شوق و شعف بقیه سربار مجموعهها میشوند. و مردم را از لذت باز میداند. خلاف عقل عمل مینمایند. کسانی که اهل مطایبه نیستند افسردهاند و همیشه در مجموعهها هم تخم افسردگی میپراکنند همچو افراد را به مصداق بیت زیر باید از محافل و مجامع بدور کرد زیرا
در محفل خود راه مده هم چو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
ترشرویی و بازدارندگی از خنده خصلتی یأسآور است که حرکتی وهنآمیز نسبت به جمع به شمار میآید باید خود را به بذلهها آراست تا غنچه شادی و خنده را بر لبان همراهان شکوفا نمود، میشود گفت افراد بذلهگو و شوخ که کارشان سنجیده و مردمپسندانه هستند. طبیب روح و روان انسانها هستند. یعنی با شادی دادن به روح مردم آنها را از افسردگی و ناامیدی بدور نگه میدارند. «حمید آرش آزاد» همان طبیب روان مردم بود خنداندن و به تفکر واداشتن سررشته وی بود. ایشان با اشعار ساتیر و هدفدار همگان را به تفکر وامیداشتند و حتماً در طنزها و اشعار ایشان پیامی که هدف روشنگری داشت بوضوح مشاهده میشد. یعنی درد و آلام درونسوز جامعه را لخت و عریان برخ میکشید این بسا بدین نحو روح و روان مردم را التیام میبخشید. در طنزهایی که همیشه در روزنامهها مشاهده میشد حتماً پیامی بدست مخاطب نهآمیرسید و حتماً با خندهای نیشدار بر روی نوشتههایش مکث واجب میشد.
مثلاً نمونههایی از این طنزها که در روزنامه پیام آذربایجان همیشه و هر شماره بچشم میخورد.
وعده تراپی و حرف درمانی؟!
آقای مدیر کل منشی مخصوص خود را به حضور خواست و با لحن خشمگین گفت «خانم! چرا به این همه اربابرجوع اجازه میدهد به اتاق من بیایند؟ بگویید جلسه دارم و آنها را رد بکنید».
منشی جواب داد: «آنها میگویند که از اقوام نزدیک شما هستند».
مدیر کل داد زد «همه همین ادعا را میکنند، ولی دلیل نمیشود که مزاحم من بشوند».
خانم منشی برگشت و سر جای خود نشست. اتفاقا نیم ساعت بعد، خانمی وارد شد و گفت که باید فوراً آقای مدیر کل را ببیند، ولی منشی مانع شد و گفت که مدیر کل جلسه دارد.
خانم تازه وارد ناراحت شد و اعتراض کرد: «خانم محترم! من همسر آقای مدیر کل هستم و حتماً باید ایشان را ببینم». ولی خانم منشی پاسخ داد: «همه همین ادعا را میکنند. ولی دلیل نمیشود که شما مزاحم آقای مدیر کل بشوید».
وعدههایم کجاست؟!
من خودم بانی آزادی فکر و قلمام
من خودم طالب ارزانی کشک و کلمام
چاره درد شما پیش من است.
ازدواج، آزادی
اشتغال و غیره
صد رقم تسهیلات،
وام دانشجویی
کار کمزحمت در اندونزی
خانه خالی در تانزانیا
چند ویزا و گرینکارت و فلان از کانادا
دیدن گاو نر و اشکنه در اسپانیا
همه در دست من است
لای سبّابه این شست من است
پس به من رأی فراوان بدهید
* * *
پدر جوان و کارمند در حالی که فرزند چند ماههاش را در آغوش گرفته بود و میبوسید، آهی کشید و به همسرش گفت عزیزم اگر این چند قسط باقی ماندة زایشگاه را هم بدهیم، بچه به طور صددرصد مال خودمان خواهد شد.
* * *
فردی که مدتی پیش برای پست وزارت در یک وزارتخانهای پردرآمد داوطلب شده بود. زمانی که دید به دلیل خانة دو میلیارد تومانیاش از او ایراد میگیرند گفت: «من میلیارد هستم ولی مثل اقشار فقیر و پابرهنه زندگی میکنم و یک منبع موثق که از فاش کردن نامش خودداری میکرد در تأیید ادعای ایشان گفت که نامبرده را در «سونا» دیده که کاملاً پابرهنه بوده است.
طنز ناب و از این نمط به صورت نظم و نثر در خوان نعمت طناز محبوب و فراتر از عصر خود «حمید آرش آزاد» فراوان به چشم میخورد.
جلوههای طنز
هر جدی هزل است پیش هازلان
هزلها جدّ است پیش عاقلان
طنزپرداز [حمید آرش آزاد] احتیاج این را نداشت که برای بدست آوردن مضمونی خندهدار خود را به آب و آتش بزند. یا از پیشامدها و رویدادهای روزمرگی زندگی تنها و فقط آنچه را با مقصودش مناسبت دارد برگزیند او میتوانست با نگریستن در دیدههایش مضمونی را که باب میل خودش است پیدا کند. و در انتخابش به عنوان مطلبی جهت عینیت بخشیدن به ذهن فعالش [سوژه] منتقل نماید.
طنزپرداز با هوش ظریف و نکتهدان و موقعیتسنج جنبههای مضحک هر صحنه یا اتفاق و گفتگو را با معیارهای خود انتخاب کرده و در حالی که از درد و مصیبتی که حساسیت و تأثر او را برمیانگیزد بیپروا و بیمهابا دست بر روی زخم گذاشته و بر علل مصائب جسورانه و رندانه میخندد.
حمید آرش آزاد طنزپرداز فعالمان جنبههای مسخرهآمیز و مضحک امور را که از دهان یاوهگویان برمیآمد برجستهتر کرده و آنها را به رخ میکشید.
در نوبة خود با احساس تمام ضیقها و مشکلات که بر زندگی نویسندگی و فکر او سایه افکنده بود به دنبال نکتههای ظریف گام برمیداشت و با طنز خود آنها را آگراندیسمان کرده و در صفحات کتابها و نشریات منعکس مینمود بهر کسی که لازم میدید نیش طنز خود را میزد. آرش آزاد در رباعیات دری ـ وری زده بآن کوچه.
دانشگاهی که نام آن «آزاد» است
از آن تنها دل رئیساش شاد است
«شهریه» گرفتنش نشان داد بما
آقای رئیس، کاملاً «استاد» است
* * *
هر شخص که از خبرنگاران باشد
آماج هزارگونه بهتان باشد
گر طنز نوشت و انتقادی هم کرد
آمادهی چیز بدتر از آن باشد
بدیهی است که طنز در واقع اعتراضی است علیه نابسامانیها و بیرسمیهایی که در یک جامعه رایج است. اما بهر علتی جامعه نمیخواهد این اعتراضات را مستقیماً و بیپرده بشنود و خواه به این علت که شاعر یا دست به قلم جرات آن را ندارد که بیرمز و کنایه انتقادش بر زبان بیاورد، یا آنکه از روی مماشات و در نظر گرفتن احوال جامعه به سبب تضنیقات فراوان و از بیم گزندها پردهپوشی را انتخاب مینماید.
تا به شوخی روی میآورد و طنز را انتخاب مینماید بلکه از این رهگذر دق دلیاش را آشکار سازد که الحق هم به این طریق موفق و کامروا میشود. که زندهیاد زندهنام آرمیده در آرامستان شناگر خلاف جریان در این سیل خروشان موفق مرام بود.
به طوری که در باب طنز گرد تکلف تعارف نمیگشت. چون هیچ از درد مردم غافل نبود و از مصیبتی که بر آنها تحمیل شده بود و عوام آنها را خوب متوجه نبود پیدا کرده و خیلی ماهرانه در بیان کلامی و شعری به صورت طنز به رخ میکشید. به همین جهت سخن طنز پردازی چون «حمید آرش آزاد» بسیار شیرین و قابل فهم میباشد و شیوه بیان او در نثر و نظم دارای جایگاه مخصوص بوده و در انتقال نشاط به جامعهای که مردم در آن با مشکلات روبرو بودهاند بسیار مهارت به خرج میداد و شعور خواننده را تحت سیطرة خود درمیآورد و تلخی و نامطبوعی سخنان دردانگیز را در پوششی از اشارات پنهان میداشت و آن را مخلوط با چاشنی و نشاط و با حسن بیان و رعایت حال دیگران، هنرمندانه تحویل مردم میداد. آری ترس بدل راه نمیداد و سخن را در میدان حوادث پرت و ولو میکرد و به قول معروف هر چه بادا باد!!!
مدحگویان که سکهها بر سر کولشان میبارید و در انجمنهای محفلی و ادبی صاحب شأن شهرت شده بودند آماج تیر «حمید آرش» قرار میگیرند:
سکه وئریرلر مدام جایزه گویدن یاغیر
سن یولون اؤیرن فقط، بیلکی طریقت نهدیر؟
ائت قلمی دستمال جوهری ده بوللویاغ
یاغلا مقام اهلینی، گوستر ارادت نه دیر
در یک کلام «حمید» هیچ اهل بده بستان نبود.
شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد...
ما را در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد دنبال می کنید
برچسب : انداچه, نویسنده : arashazad بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 15:06