شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد

متن مرتبط با «باران» در سایت شعر ملمع قاچ چاي- قند آل! شعر طنز حمید آرش آزاد نوشته شده است

باز باران...! شعري طنز حميد آرش آزاد

  • باز باران، موذيانهبا گِل و لايِ فراوانمي‌چكد از سقفِ خانه«يادم آرد روزِ باران»زحمتِ فتّ و فراوانآن همه سگدو زدن در خانه‌ي مستأجري‌مان«تندرِ غرّان، خروشان»«پاره مي‌كرد ابرها را»آب‌هاي هفت دريا جمع مي‌شدرويِ بامِ خانه‌ي مابنده و آبجي منوّرمثلِ موشِ آب كشيدهمي‌دويديم اين ور، آن ورتويِ منزل شد نمايانديگ و تشت و آفتابهكاسه و بُشقاب و تابهقطره‌هاي آب، رويِ زيلويِ فرسوده‌ي ما«رفته رفته گشت دريا»«تويِ اين دريايِ غرّان»خانه‌اي وارونه پيدا!ساعتي ديگر كه باران قطع شد در آسمان‌هاباز هم از رو نمي‌رفت، سقفِ بالايِ سر مااين زمان ديدم كه بابالحظه‌اي از خشم خنديدرو به سويِ سقفِ خانه كرد و غرّيد:من نمي‌گويم كه رويِ كلّه‌ي ما، سايبان باشلااقل مانندِ سقفِ آسمان باش! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از روى دست سهراب سپهرى پس از باران؟! شعر طنز حمید آرش آزاد

  • «رخت‏ها را بكنيم» «آب در يك قدمى جارى‏ست» ساعتى پيش، هوا «صاف - كمى ابرى» شد، پنج - شش قطره‏ىِ باران به فلان جا باريد، و بلافاصله، سيلاب روان شد در شهر، و خيابان شد نهر! آرزو مى‏كردى كه شود شهرِ تو دايم «آرام» آرزوى تو برآورده شد آرام آرام، شهر «آرام» شد، امّا تو بخوان «اقيانوس»! حال، «آرام» كجا و «كابوس»؟! رحمت است اين باران! سيل، آشغالِ خيابان‏ها را مى‏روبد! موش‏ها گرچه، درشت‏اند و فراوان، امّا كلّه‏ىِ آن همه را سيلِ عظيم سخت بر سنگِ عدم مى‏كوبد! بعد از آن سيل، شود شهر بسى پاك و تميز شهردارى دهد آمارِ عملكردِ خود، و نهد منّتِ بسيار به ما شهروندانِ عزيز! نعمت است اين باران! نازنين است اين سيل! هيچكس توىِ خيابان نرود با ماشين، و نسوزاند در آن گازوئيل و بنزين، سيل مى‏كاهد از آلودگى شهر بسى، تا تو هم تازه كنى يك نفسى! «رخت‏ها را بكنيم» «آب در يك قدمى جارى است» بچّه‏ىِ شهرى اگر، زود شنا ياد بگير، تا نباشى همه جا در كفِ سيلاب، اسير! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز باران...! شعر از طنز حمید آرش آزاد

  • باز باران، موذيانه با گِل و لايِ فراوان مي‌چكد از سقفِ خانه «يادم آرد روزِ باران» زحمتِ فتّ و فراوان آن همه سگدو زدن در خانه‌ي مستأجري‌مان «تندرِ غرّان، خروشان» «پاره مي‌كرد ابرها را» آب‌هاي هفت دريا جمع مي‌شد رويِ بامِ خانه‌ي ما بنده و آبجي منوّر مثلِ موشِ آب كشيده مي‌دويديم اين ور، آن ور تويِ منزل شد نمايان ديگ و تشت و آفتابه كاسه و بُشقاب و تابه قطره‌هاي آب، رويِ زيلويِ فرسوده‌ي ما «رفته رفته گشت دريا» «تويِ اين دريايِ غرّان» خانه‌اي وارونه پيدا! ساعتي ديگر كه باران قطع شد در آسمان‌ها باز هم از رو نمي‌رفت، سقفِ بالايِ سر ما اين زمان ديدم كه بابا لحظه‌اي از خشم خنديد رو به سويِ سقفِ خانه كرد و غرّيد: من نمي‌گويم كه رويِ كلّه‌ي ما، سايبان باش لااقل مانندِ سقفِ آسمان باش!  , ...ادامه مطلب

  • از روى دست سهراب سپهرى پس از باران؟! شعر طنز حمید آرش آزاد

  •  «رخت ‏ها را بكنيم»  «آب در يك قدمى جارى‏ست»   ساعتى پيش، هوا «صاف - كمى ابرى» شد،  پنج - شش قطره ‏ىِ باران به فلان جا باريد،  و بلافاصله، سيلاب روان شد در شهر،                 و خيابان شد نهر!  آرزو مى ‏كردى              كه  شود شهرِ تو دايم «آرام»  آرزوى تو  برآورده شد آرام آرام،  شهر «آرام» شد، امّا                 تو بخوان «اقيانوس»!  حال، «آرام» كجا و «كابوس»؟!   رحمت است اين باران!  سيل، آشغالِ خيابان‏ها را مى ‏روبد!  موش‏ها گرچه، درشت‏اند و فراوان، امّا  كلّه ‏ىِ آن همه را سيلِ عظيم                 سخت بر سنگِ عدم مى‏ كوبد!  بعد از آن سيل، شود شهر بسى پاك و تميز  شهردارى دهد آمارِ عملكردِ خود،                 و نهد منّتِ بسيار به ما                          شهروندانِ عزيز!   نعمت است, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها